من احسان فریدونی هستم. متولد ۶۳، شهر کوچک و نفت‌خیز گچساران در استان کهگیلویه و بویراحمد. اصالتا لُر بویراحمدی هستم. فرزند پنجم یه خانواده‌ی متوسط. ۴ برادر و ۲ خواهر دارم. پدرم کارمند بازنشسته شرکت نفت گچساران، تحصیلات دیپلم، و مادرم خانه‌دار، تحصیلات ابتدایی. دوران دبستان، راهنمایی، دبیرستان و پیش‌دانشگاهی رو گچساران خوندم. سال ۸۱ با رتبه‌ی ۳ هزار و خورده‌ای (منطقه‌ سه) قبول نشدم (چون میخاستم و میگفتن باید بری داروسازی!) سال ۸۲ با رتبه‌ی ۸۹۳ (منطقه سه) رفتم رشته‌ی دبیری شیمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تهران!

بهترین سالهای زندگی رو‌ در دوران دانشجویی داشتم. با پدر علمیم دکتر حسین آقابزرگ آشنا شدم. شیمی معدنی ۱ و ۲ رو با بالاترین نمره کلاس با ایشون پشت سر گذاشتم! (البته ریاضی ۲ رو هم ۲ بار افتادم! تنها درسی که در کل تحصیل افتاده‌ام!) و البته به شیمی آلی هم علاقه‌مند بودم. دو ‌کتاب در دوران لیسانس به چاپ رسونم و‌ مقاله‌ای هم در زمینه‌ی کتاب دوم در کنفرانس آموزش شیمی ایران در اهواز. کتاب اول چیز خاصی نبود (گردآوری مطلب درباره شیمی آلی و حل سوالات شیمی آلی کنکور صنایع شیمیایی بود) اما برای کتاب دوم خیلی زحمت کشیدیم! در طول دوران لیسانس با بهترین همدم زندگیم، الهام، آشنا شدم! دوران لیسانس رو با معدل ۱۴/۸۰ به پایان رسوندم!

کلاس درس شیمی معدنی در دوران لیسانس دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی. اون اوربیتال روی تخته رو من کشیدم! :)

هیچوقت اعتمادی که دکتر کوروش عظیمی، مدیر انتشارات آفرنگ به ما کرد و کتاب مارو چاپ کرد از یادم نمیره! این کتاب درباره شبیه‌سازی آزمایش‌‌های شیمی با نرم‌افزار VLab در کامپیوتر بود (تو این ویدیو درباره‌ش توضیح دادم).

بعد از فارغ‌التحصیلی به دلیل علاقه زیاد به درس شیمی معدنی و صد البته دکتر حسین آقابزرگ (که عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی بود)، با رتبه‌ی چهارصد و خورده‌ای گرایش شیمی معدنی دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم سابق!) و انتخاب کردم. و بهترین سالهای ریسرچم رو در دانشگاه خوارزمی پشت سر گذاشتم. البته حین تحصیل در دوران ارشد مجبور بودم هر هفته بین کرج تا روستای‌های کت و گچ‌بلند در استان کهگیلویه‌وبویراحمد رفت و آمد کنم! در دبیرستان‌های روستا به عنوان دبیر رسمی شیمی تدریس می‌کردم! (و البته گاهی هم ریاضی!) رفت و آمد هر هفته‌ای به مسافت ۱۰۰۰ کیلومتر رفت و ۱۰۰۰ کیلومتر برگشت و عوض کردن چندین اتوبوس و مینی‌بوس واقعا سخت بود! سخت‌ترین سالهای زندگیم که همیشه حس میکنم سالها بیش از سنم پیر شدم همین سالها بود! ترم اول ارشد مشروط شدم! سال دوم ارشد با اصرار زیاد تونستم برای تدریس به روستای پل کردان کرج برم که نزدیک‌تر به دانشگاهم بود. و در دبیرستان مهدی‌آباد هم یکسال تدریس کردم. دوران ارشد رو با دو مقاله آی-اس-آی و معدل ۱۷/۴۲ به پایان رسوندم.

اولین کلاس تدریسم در دبیرستان، روستای کت، لیکک، استان کهگیلویه و بویراحمد، سال ۱۳۸۶

چند ماهی بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه خوارزمی پدر علمیم و استاد راهنمای عزیزم، دکتر حسین آقابزرگ رو از دست دادیم و همیشه حسرت نبودش در ادامه زندگی با من بود.

سال ۸۸ با الهام، بهترین همدمم و همکلاسی دوران لیسانسم ازدواج کردم.

همزمان با تدریس در دبیرستان به عنوان دبیر شیمی، رابطه‌م رو با دانشگاه، ریسرچ و استادها حفظ کردم. تونستم چهارده مقاله آی-اس‌-آی طی پنج سال چاپ کنم. پژوهشگر برتر استان شدم! داور چندین ژورنال آی‌-اس-آی شدم! برای آیلتس و جی‌آر‌ای خوندم، تعهد باقیمانده‌ام رو از آموزش و‌پرورش خریدم (و برای همیشه با آموزش‌وپرورش خداحافظی کردم! توضیحات بیشتر) برای ۱۵ دانشگاه در آمریکا اپلای کردم و از ۱۰ دانشگاه ریجکت شدم و از ۵ دانشگاه پذیرش گرفتم (البته که فول فاند، مگه دانشگاه خوب بدون فاند هم داریم؟!)

از بین دانشگاه‌های

University of Florida

Michigan State University

The University of Akron

Iowa State University

Texas Tech University

یه ویدیو درباره‌ی دانشگاه‌هایی که اپلای کردم و ریجکت یا اکسپت شدم درست کردم که می‌تونید در کانال یوتیوبم از اینجا ببینید.

فلوریدا رو‌ انتخاب کردم نه تنها بدلیل دانشگاه بهتر و (با اختلاف!) بهترین دانشگاه در ایالت فلوریدا! بلکه به دلیل اینکه علاوه بر فاند به من یه اسکالرشیپ اضافی که هر سال به تعدادی از «برجسته‌ترین دانشجوهای اینترنشنال» ورودی اون سال میدادن! و البته پدر علمیم، دکتر حسین آقابزرگ هم فارغ‌التحصیل همین دانشگاه بود! (ولی حیف که هیچوقت این خبر رو نشنید!)

در سال ۲۰۱۵ همه زندگی‌مون رو در دو چمدون جمع کردیم و عازم تحصیل و شروع یه زندگی جدید در آمریکا، ایالت فلوریدا، شدیم! (توضیحات بیشتر رو تو این ویدیو دادم)

همون هفته‌ی اول در دانشگاه فلوریدا از شیمی معدنی به راحتی به شیمی آلی تغییر گرایش دادم! (شیمی آلی خیلی جذابیت داشت و حس کردم من سهمم رو از شیمی معدنی گرفتم!) سخت‌ترین روزهای زندگی رو در دانشگاه فلوریدا داشتم! با وجود دونستن مباحث شیمی اما بدلیل زبان انگلیسی خیلی در تدریس مشکل داشتم! چون خودم در ایران معلم بودم متوجه انتقال ضعیف مفاهیم میشدم!! اما تونستم با تمرین و تلاش دو ترم بعد جایزه بهترین مدرس رو از دپارتمان آموزش دانشگاه فلوریدا بگیرم! (همیشه به این جایزه افتخار می‌کنم چون: ۱- از طرف دپارتمان آموزش دانشگاه بود و نه از طرف دپارتمان شیمی! ۲- این جایزه سالی به یک نفر از هر دپارتمان داده میشد! و بردن این جایزه از بین بیش از ۳۵۰ دانشجوی آمریکایی و اینترنشنال دپارتمان شیمی خیلی برام ارزشمند بود!)

الهام هم یکسال بعد از من از دانشگاه فلوریدا در گرایش خودم (شیمی آلی) پذیرش گرفت! و دوباره همکلاسی شدیم! :)

اولین کلاس تدریسم در دانشگاه فلوریدا - 2015

در طول تحصیلم در دانشگاه فلوریدا برای ۱۰ جایزه اپلای کردم و تونستم چهار مورد رو بگیرم و شش مورد رو ریجکت شدم!

میومیو (گربه‌مون) در سال ۲۰۱۸ به جمع‌مون اضافه شد! (نژاد خاصی نداره و از یه پناهگاه حیوانات گرفتیمش! اما چون خیلی می‌پرسیدن نژادش چیه، سرچ کردم و به نظر گربه‌ی سیبرین میاد. البته میکس شده!)

سال سوم دکترام از طریق NIW گرین‌کارتم رو گرفتم! (توضیحات بیشتر رو تو این ویدیو دادم)

دوران دکترا رو با سه مقاله و یک پتنت به پایان رسوندم. تصمیم گرفتم که حتما وارد صنعت بشم. یکسال قبل از فارغ‌التحصیلی به استخدام شرکت اینتل در اومدم! سه روز قبل از فارغ‌التحصیلیم دانشگاه گفت باید دفاعم رو آنلاین انجام بدم (شروع دوران پندمیک کرونا!)

هیچوقت فکرش رو نمی‌کردم دفاع دکترام اینجور برگزار شه! (امان از دستت، کرونا!)

و برنامه ایران رفتن قبل از شروع کار در اینتل بدلیل کرونا کنسل شد! دو تصمیم گرفتم! ۱- تصمیم گرفتم مسیر فلوریدا تا اورگان (محل تحقیقات و توسعه شرکت اینتل) رو رانندگی کنم! ۲- تصمیم گرفتم یه کانال یوتیوب بزنم تا همه چیز رو برای بقیه توضیح بدم! و کانال یوتیوب Ehsan Explains متولد شد! (یکی از بهترین تصمیم‌های زندگیم!)

بعد از هشت روز رانندگی و طی مسافت حدودا ۵۰۰۰ کیلومتر! به تنهایی! (الهام هنوز یکسال از درسش باقی مونده بود!) از فلوریدا تا پورتلند رو رانندگی کردم!

خانواده‌ام در ایران در حال تماشای دفاع آنلاین (مجازی) من! مقاله‌ای تحت عنوان The Generation of Virtual Defenders در iScience چاپ شد!

مراسم فارغ‌التحصیلی من هم بخاطر کرونا کنسل شد! اما یکسال بعد به فلوریدا برگشتم و همزمان با فارغ‌التحصیلی الهام من جشن فارغ‌التحصیلی گرفتم!

کار کردن در شرکت اینتل در روزهای اول به دلایل مختلف بسیار سخت بود اما تونستم بعد از یکسال جایگاه خودم رو پیدا کنم و از کاری که انجام میدم لذت ببرم! (توی این ویدیو توضیح دادم که چطور استخدام شرکت اینتل شدم)

بعد از یکسال کار کردن در شرکت اینتل تونستم پول کافی برای پیش یک خونه رو مهیا کنم و یه خونه‌ی چهار خوابه با یه حیاط بزرگ خریدیم! (ویدیوی تور خونه)

الهام هم بعد از فارغ‌التحصیلی به عنوان Research Lab Coordinator در دپارتمان داروسازی Pacific University استخدام شد!

دقیقا شش سال و چهارماه از لحظه‌ای که ایران رو ترک کردیم طول کشید تا به همه‌ی چیزهایی که هردومون از دست دادیم دوباره برسیم!

شش سال و چهارماه پیش:

هر دو شاغل (دبیر رسمی شیمی)

خونه‌ی آپارتمانی (۷۵ متری)

ماشین سمند

شش سال و چهارماه بعد:

هر دو شاغل (مهندس‌ توسعه تکنولوژی + مدیر آزمایشگاه تحقیقاتی)

خونه‌ی خودمون (۲۳۳ متر زیربنا، ۷۰۰ متر زمین)

ماشین مرسدس بنز C300

اینارو نوشتم نه برای شوعاف! برای اینکه بدونید با درس خوندن هم میشه به جایی رسید!

این مسیر پر از بالا و پایین بود، شاید روزی کتابش کنم 🙂

خلاصه اینکه: سال ۸۶ یه معلم شیمی بودم تو روستاهای کهگیلویه و بویراحمد (عکس پایین) و امروز مهندس توسعه‌ی تکنولوژی شرکت اینتل هستم در پورتلند اورگان (عکس بالا).

من:

بچه‌ مایه‌دار نبودم! (متوسط رو به پایین)

شریفی و امیرکبیری نبودم! (دانشگاه‌هام اصلا شناخته شده نبود)

استعداد درخشان نبودم! (همیشه مدرسه دولتی)

تهرانی نبودم! (لُر بویراحمدی، شهرستان گچساران، استان کهگیلویه و بویراحمد)

یکسال پشت کنکور لیسانس بودم!

۲بار ریاضی عمومی ۲ رو دوران لیسانس افتادم!!

ترم اول فوق لیسانس مشروط شدم! (معدل زیر ۱۴ مشروط به حساب میاد!)

شاگرد اول و معدل بالا نبودم! (همیشه وسط مسطا!)

تک فرزند نبودم! (خانواده ۹ نفری!)

۲۸ سالم بود که شروع کردم به یادگیری زبان و آمادگی برای آیلتس!!

من:

روی اهدافم تمرکز کردم!

سخت کوش بودم!

شکست خوردم!

تسلیم نشدم!

جنگیدم!

ریسک کردم!

فداکاری کردم!

تجربیات زیادی در این راه کسب کردم که می‌تونم با تمرکز روی شما، به بهترین ورژنِ خودتون تبدیلتون کنم! (اگر خودتون بخواید البته!)

هشتم مارچ 2023 پسرمون نیک به دنیا اومد. یکی از زیباترین اتفاقات زندگیمون که هیچ وقت قابل وصف نیست (توی این ویدیو داستانش رو توضیح دادم).